کتابها -
آیینه
|
اتاقم سرد وساکت مانده بی تو
درش مثل دهانی نیمه باز است
کشیدم روی دیوارش خطوطی
که این هم آخرین شکل نیاز است
*
تنیده عنکبوتی تار زشتی
به سقف این اتاق در همِ من
نشسته گرد غربت روی قالی
نشان از انتظار پر غم من
*
به یک سو دستمال و عینک من
کنارش سوزن و نخ های رنگی
شنیدم من صدای پای بادی
که می سائید خود را روی سنگی
*
به یک گوشه کتابی پاره پاره
و لیوانی که آبش مانده گشته
کنارش یک گل خشکیدۀ زرد
فضا با بوی غم آکنده گشته
*
به فردایی که می آید از این در
نگاهم خیره مانده رو به فردا
نمی خواهم بخوانم از سر شوق
سرود عاشقی بر گور غم ها
*
اگر همراه فرداها بیایی
نمی دانی که دیگر من همانم
ز بس که پیر و رنجورم ببینی
نبینی شعر تازه بر دهانم
*
اگر امروز از این در بیایی
به تابوت دلم گل ها بروید
بیا تا فرصت ديدار داریم
و گرنه گرد پیری را که روبد؟
...
|