منتظر چاپ
کتابها - آیینه


حرف تکراری من

گریه مال من و توست

عشق آن لحظۀ پیوندِ

نگاه من و توست

*

گل مصنوعی ندارد عطری

این حقیقت را گفت

گل سرخ دل من

که شبانه بشکفت

*

و غریبانه گذشت

از دل آینه ها

عاشقانه ترکی خورد و شکست

بی صدای بی صدا

*

آه من خسته شدم

و چنان بیزارم از سراشیبی مرگ

شهر من پاییز است

و درختی بی برگ

*

راهی میکده ام

پس چه شد آن می ناب؟

که مرا مست کند

بکشاند همۀ هستی من را در خواب

*

از تو می پرسم باز

من کجا گم شده ام؟

بی هدف خواهم رفت

و چنین محو تماشای توام

*

نشنیدی تو مگر

گله ای نیست ز بخت

نتوان پیوندی

شیشه ای را که شکست

*

ایستادم لب آب

که دلم تازه شود

و شنیدم از باد

عشق باید که پر آوازه شود

*

من نمی دانستم

که سرانجام چه آید به سرم؟

تو مرا خوب نگر

شاید این بار ببینی که تو را منتظرم

...