شاید چاپ
کتابها - آیینه


چه ترانه ای؟ چه شوری؟

قدمم رو به سراب است

تو گذشتی از دل خود

قلب من مثل حباب است

*

من از این شعر چه خواهم؟

تو از این عشق چه جویی

حرف واپسین خود را

به که گویی ؟به که گویی؟

*

تو نظاره کن به دنیا

که زمانه ای شلوغ است

شاید این غم زدگی ها

همگی رنگ دروغ است

*

باز کن پردۀ خلوت

تو چرا پرده نشینی

خواب از چشم من افتاد

جای من با که نشینی

*

گل گندم چه قشنگ است

سر او خم شده پایین

آرزو کن که بیاید

روی بامم مرغ آمین

*

چشم پر ذوق که دیده است؟

و کلید دل مارا

چه کسی برده از این جا

همۀ پنجره ها را

*

صبح زود است و تماشا

باغچه رنگ بهشت است

دست های گل سرخم

روی دیوار نوشته است

*

چه ترانه ای؟ چه شوری؟

که نفس اسیر خواب است

شاید این عشق که دارید

آفتاب لب بامست!!