حرف آخر چاپ
کتابها - آیینه


قدحی ز می به من ده

بنشین به رو به رو یم

چشم خیره کن به چشمم

دست حلقه کن به مویم

*

این منم اسیر کویت

تو بیا به جستجویم

حرف های عمق دل را

تو نشین به گفتگویم

*

خواهم از چشمۀ عشقت

سر و روی خود بشویم

غم آتشین خود را

باز در چشم تو جویم

*

باید از طلوع فردا

ره دستان تو پویم

من رسیده ام به قلبم

تو بیا کنون به سویم

*

تا که اسرار دلم را

به تو گویم ، به تو گویم

من به جز این ره باریک

نتوانم که بپویم

*

فرصتی به من عطا کن

حرف واپسین بگویم

*

تو نگو نگاه مردم

تو نترس از آبرویم

چه کم آید از تو آخر؟

که رسم به آرزویم

...