خسته ام چاپ
کتابها - آیینه


به پیچ و تاب موی من

پنجه نزن ، پنجه نزن

غروب باران زده ام

فکر نکن ، ضجه نزن

*

گذشتم از وجود خود

دست به دامنم نزن

نگو که بی وفا شدم

سنگ به خانه ام نزن

*

سیب سکوت لحظه هاست

گاز چرا نمی زنی؟

روی لبان بسته ام

مُهر ترانه می زنی؟

*

از هوس یکی شدن

شرم به اوج می زند

روی تن فرشتگان

چشم تو موج می زند

*

کویر لحظه های تب

مرا زِ ریشه می کَنَد

آفت این ساده دلی

تیشه به ریشه می زند

*

به بند بند آرزو

حلقه به حلقه،تو به تو

به خلوتم نشسته ای

کنار من از همه سو

*

کسی مرا صدا نزد

کنون که من شکسته ام

کسی صدا نزد مرا

آه ! چه قدر خسته ام

...