باد چاپ
کتابها - من و شمع


باز تن پوشم حریر سادگی

سر به روی بالش دلدادگی

باز می بینم خودم را توی خواب

انتهای کوچه آوارگی

*

یک نفر در زیر خاک سرد

فریادی کشید

*

مادری یا کودکی دادی کشید

*

دختری افسرده شد، افسرده شد

باز موهای درخت بید را بادی کشید

*

خنده ها را باد با خود می برد

دستها را، دیده ها را، باد با خود می برد

می سپارم هستیم را دست باد

هستیم را باد با خود می برد

...