رسم دنیا چاپ
کتابها - من و شمع


با خطوط در هم افکار خود

می نویسم ناسزا بر هر چه زشت

نه شرافت پیداست

نه جهنم ، نه بهشت

*

گر به یک بوته گل سجده کنم

گر به پاییز بگویم گلشن

هیچ وقت با یکی از شاخه گلی

نوبهاران نشود در شب من

*

آن چنان فکر همه آلوده است

که عصا از کور دزدیدن را

هنر مردی و مردانگی خود دانند

و دگر  خوردن و خوابیدن را

*

فکر غم های یتیمان نکنند

دل به ظلمت دادند

آن چنانی که اگر روزنه ای

نور بخشد به سیاهی هاشان

چشم خود می بندند

*

نردبان ها همه وارونه و پست

چه کسی راه به بالا دارد؟

گر یکی نیز بخواهد جنبش

پای بشکسته رسوا دارد

*

پایه های همه ایمان ها سست

مثل بندی که به پوسیدگی اش می نازد

چون کلاغی شده ایم در گذری

که به آواز خوشش می نازد

*


وقتی آهسته کسی می میرد

قبر را نیز  جدا ما کردیم

قبر اعیان و گدا را هرگز


به نگاهی  نه  به یکجا کردیم


*

وقتی آزرده دلی رفت ز یاد

یا که در محکمه ای محکوم گشت

او که جرمش بی گناهی ها بود

روحمان خسته و آزرده نگشت

*

اعتنایی که نداریم زین پس

به فرو ریختن وجدان ها

آخرین راه رهایی این است

دار آویخته در زندان ها....