خدايا کاش حالم را بداني
نگاهم را ، نگاهم را
به چشمانم بخواني
*
خدايا من دلي دارم
دلي دارم همه خون
شدم بيچاره تر
آواره تر
از هر چه مجنون
*
خدايا هر کسي را عشق دادي
سينه دادي
پس از آن دلبرو دلداده و
آيينه دادي
*
ولي تا موي او را تاب دادي
تاب دادي
تمام هستي ام بر آب دادي
*
خدايا چشم هايش را چه گويم؟
چشم هايش را چه کردي؟
کجا؟
کي ؟ با کدامين سازو برگت؟
از چه رنگي؟
*
خدايا باز مي خواهم بدانم
چرا آتش زده بر جسم و جانم
*
نمي شد
برق چشمانش نمي بود؟
نمي شد
يا نگاهش آتشين بود ليک بي دود؟
*
نمي شد قلب من با پود و با تار
هميشه مست مي شد از مي يار
نمي شد قلب او با تار و با پود
هميشه تا ابد در پيش من بود؟
*
خدايا زين جدايي ها بگو باز
تو را آخر چه باشد حاصل و سود؟؟
*
خدايا دل تو دادي
جرم من نيست
تو عشق را آفريدي
جرم من نيست
اگر در آتشم اندازي از عشق
مرا دوزخ تو دادي
جرم من چيست؟!
...
|