دیوار و شیشه چاپ
کتابها - دریچه

تو مي نوشتي روي شيشه


آن نامه هاي سرخ تبدار!


من مي نوشتم پاسخت را


اما فقط بر روي ديوار!


...


گل مي نشاندي روي شيشه


من شعر مي خواندم برايت


آهسته مي خواندي مرا باز


من گريه مي كردم بیادت


...
دل مي كشيدي روي شيشه


دل مي كشيدم روي ديوار


تو منتظر از پشت شيشه


من منتظر آن سوی ديوار


...


وقتي كه باران محو مي كرد


شعر مرا از روي ديوار


يك بوسه از تو روي شيشه


يك بوسه از من روي ديوار


...


وقتي كه مي خنديد خورشيد


عشق تو بود آنسوی شیشه


نقش مرا ترسيم مي كرد


دستان تو بر روی شیشه


...


من لمس مي كردم غمت را


هر چند بودم پشت ديوار


یک قطره اشكت روي شيشه


با سايه هاي درهم و تار


...


آخر نوشتي روي شيشه


مشتي بزن برروی ديوار


سنگي بزن برقلب شيشه


من هم نوشتم روي ديوار

...

بايد فرو ريزد از اين پس


اين شيشه ها و سنگ و ديوار


باران خوشبختي ببارد


بر لحظه هاي سبز ديدار


...


ورنه فقط اسمي بماند


از قصه ي اين يار و دلدار


آنهم فقط بر روي شيشه


آنهم فقط بر روي ديوار...