جاده چاپ
کتابها - غریبانه


جاده می پیچد به سوی انتها

جاده ها را دوست دارم ای خدا

*

جاده ها رگهای کوه و دره اند

جاده ها معنای رفتن می دهند

*

ما همه در پیچ و خم ها مانده ایم

لا به لای حرف غم ها مانده ایم

*

خسته از راه و نگاه و منظره

خسته از دیوار و شهر و پنجره

*

ما همه در راه و در بیراهه ایم

گه میان دره ای افتاده ایم

*

گاه می مانیم در چند راهه ها

وای !اگر غافل بمانیم از خدا

*

انتخاب و اختیار و انتظار

گاه دستی می زند ما را کنار

*

گاه ساز باز گشتن می زنیم

زخم های کهنه بر تن می زنیم

*

باز می بینیم که باید بگذریم

طعنه ها را با دل و جان می خریم

*

تازیانه می خوریم از باد و برگ

یادمان می آید از ایام مرگ

*

در میان سیل و طوفان می رویم

در زمستان یا بهاران می رویم

*

گاه می گوییم اینجا بهتر است

سایه سار این در خت زیبا ترا ست

*

کفش هارا کنده،پاها را به آب

فکرمان در چای و قلیان و کباب

...

هر کسی را یک سبد در پیش رو

سیب و انجیر و انار و گفتگو

*

لیک باید بگذریم از فکر خواب

وقت ما کوتاه و ره پرپیچ وتاب

*

جاده گاهی سرد گه آفتابی است

گاه تاریک و گهی مهتابی است

*

یا وسیع و پهن یا باریک وتار

یا مه آلود وهمیشه انتظار

*

جاده یعنی رفتن اما خستگی

جاده یعنی راههای زندگی

*

جاده یعنی عشق یعنی بندگی

بوی باران در تمام تشنگی

*

آری ما خواهیم رفت تا انتها

گرکه باشد همرهی همپای ما

...