یاران من چاپ
کتابها - من و شمع


باز هم غربت دل

یاد تصویر تو کرد

در شب غمزده ام

باز هم چشم ترم

خواب تعبیر تو کرد

*

من به تنهایی ماه

من به ظلمتکده این همه اسرار سکوت

من به یک پنجره می اندیشم

*

تا فراسوی نگاهم برخیز

لابه لای افق سرد و کبود

دسته ای از گل یاس

روی موهای شب تیره من

تو بیاویز که شاید همه خاطره ها

رنگ چشمان تو را یاد آرد

*

ای پرنده که چنین تنهایی

لای آن ابر بلند

پشت دروازه رنگین افق

لحظه ای مکث نکردی شاید

که ببینی شبحی مثل خدا

*

رد پای همه ثانیه ها

پشت یک پرده شفاف بلور

*

و دو دستی که هوا را پس زد

و صدایی که مرا در خود خواند

*

شاهد خاموشی شمع منند

که به یاد تو دلم روشن کرد

*

در عزای همه پنجره ها

پرده ها تاریکند

و سکوت ...

و قیام ...

*

و به پرواز بلند همه چلچله ها

سر به دیوار تو من می کوبم

*

شمع خاموش من و این همه شب

باز با یاد تو من می خوانم

که نسیم هوست میوه تنهایی من

*

من و این شمع خموش

من و این پرده تاریک و سیاه

من و این پنجره بسته کور

من و این ثانیه ها

من و دستان تو در این همه تب

من و تنهایی مهتابی شب

من ودیوار فرو ریخته ساکت و سرد

برگ خشکیده نارنجی و زرد

من و پیوند حرارت با می

من و یک ناله نی

...

همه یاران منند

پس چرا می نالم

؟